ورای هر نمره و معدل، داستانی هست که کمتر شنیده شدهاست. داستان کودکان و نوجوانانی که ذهنشان، زیر بار فشار تکالیف، امتحانات و توقعات سنگین خانواده، فرسوده و خسته میشود و این آسیب، نه به یک دلیل ناگهانی، بلکه در روندی تدریجی و پنهان و در دل ساختارهای آموزشی اتفاق میافتد؛ ساختارهایی که بیشتر به نمره و معدل اهمیت میدهند تا آرامش و سلامت ذهنی.
مدرسه، در تعریف آرمانی خود، قرار بود مأمن رشد عقل، احساس و شخصیت باشد؛ جایی برای کشف، تجربه و شکوفایی، اما آنچه امروز در بسیاری از مدارس میبینیم، فاصلهای عمیق با این آرمان دارد.
آمارها، این رنج خاموش را بلندتر فریاد میزنند. پژوهشی در سال ۱۴۰۰ نشان داده که بیش از نیمی از دانشآموزان دبیرستانی تهران از سلامت روان پایین برخوردارند و اختلالات اضطرابی با ۷/۴۵ درصد، بیشترین شیوع را داشتهاند. این درصد، فراتر از اینکه یک عدد باشد، حکایت از دردهایی دارد که در رفتارهای پرخاشگرانه، بیحوصلگی و سکوتهای طولانی نوجوانان، مشهود است.
متأسفانه، در حالی که سلامت روان کودکان و نوجوانان این مرز و بوم نادیده گرفته میشود، رقابتهای نفسگیر (امتحانات نهایی و بعد از آن کنکور) ذهنشان را بیش از پیش به هم ریختهاست. نبود برنامهریزی درسی مناسب، انتظارات غیرواقعی و روشهای ناکارآمد ارزشیابی، این فشار روانی را تشدید میکند. در این رابطه، پژوهشی در سال ۱۴۰۲ انجام شده که نشان داده عمده دانشآموزان و دانشجویان با فشار روانی بسیار بالایی مواجه هستند و مسائلی مانند انتخاب رشته و شغل ذهنشان را به شدت درگیر کردهاست.
در مطالعهای دیگر، دانشآموزان دختر تیزهوش، با وجود تواناییهای بالا، از نظر شکایات جسمانی و وسواسی- اجباری وضعیت بدتری نسبت به همسالان عادی خود دارند. فشارهای تحصیلی، انتظارات سنگین خانواده و ساختار خشک مدرسه آنان را به مرز فرسودگی روانی رساندهاست.
سلامت روان دانشآموزان محصول مجموعهای از عوامل درهمتنیدهاست؛ عواملی که میتوانند نقش حمایتی یا آسیبزا داشتهباشند. در این میان، محیط آموزشی، اولین جایی است که کودک و نوجوان با جهان اجتماعی و تحصیلی روبهرو میشود. اگر این محیط از آرامش، تعامل انسانی سالم و ساختار روانی حمایتگر برخوردار باشد، میتواند بستر رشد و شکوفایی باشد، اما در غیاب این ویژگیها، مدرسه به فضایی پرتنش و فشارآور تبدیل میشود که روان دانشآموز را مختل میکند. در کنار این، حمایت اجتماعی خانواده، معلمان و همسالان نقش حیاتی در شکلگیری احساس امنیت روانی دارد. نوجوانی که در این مسیر تنها بماند، در برابر فشارهای تحصیلی و اجتماعی بیپناه خواهد بود.
اما چیزی که کمتر به آن توجه میشود، هوش هیجانی است؛ مهارتی که به نوجوانان کمک میکند احساسات خود و دیگران را بشناسند، مدیریت کنند و در مواجهه با چالشهای زندگی به خوبی واکنش نشان دهند. متأسفانه نظام آموزشی ما به قدری در نمرات و نتایج امتحانات تأکید دارد که جایگاه هوش هیجانی در برنامههای درسی و تربیتی بسیار کمرنگ شدهاست. غافل از اینکه توانایی مدیریت هیجانها نه فقط به حفظ تعادل روانی کمک میکند، بلکه تابآوری و مقاومت نوجوانان در برابر استرسها و بحرانها را به شکل چشمگیری افزایش میدهد.
از سوی دیگر در بسیاری از مدارس، بهویژه در مناطق محروم، نه روانشناس مستقر وجود دارد و نه برنامهای برای آموزش مهارتهای زندگی! همین باعثشده تا دانشآموزانی که نیازمند حمایت روانی هستند، در سکوت و تنهایی زیر بار فشارهای تحصیلی و خانوادگی فرو میریزند؛ بیپناه و تنها، که فقط و فقط باید تاب بیاورند، آن هم بدون هیچ آموزشی در این زمینه!
اما چرا با وجود این آمارهای نگرانکننده و هشدارهای مکرر کارشناسان، هیچ تغییری رخ نمیدهد؟ و چرا همچنان سلامت روان در حاشیه سیاستگذاریهای آموزشی قرار دارد؟ حال که پژوهشها و مطالعات به ما نشان داده که سلامت روان دانشآموزان نه دغدغهای فرعی، بلکه یک اولویت مهم است، نمیتوان با توصیههای پراکنده و شعارهای کلی از کنار آن گذشت. نیاز امروز ما، گذر از حرف و ورود به عمل است؛ اقدامی ساختاری، علمی و انسانی برای ترمیم روان نسل آینده.
در گام اول باید سیاستگذاریهای آموزشی بازنگری شود؛ مدارس باید به فضایی تبدیل شوند که روان دانشآموز به رسمیت شناخته شود، نه قربانی ساختارهای خشک و رقابتهای فرسایشی. حضور روانشناسان در مدارس، آموزش مهارتهای زندگی و هوش هیجانی، توانمندسازی معلمان و والدین و ایجاد فرهنگ گفتوگو درباره مسائل روانی، نه امتیاز بلکه ضرورتی انکارناپذیر است.
سلامت روان دانشآموزان باید در قلب تصمیمگیریهای آموزشی، تربیتی و فرهنگی قرار گیرد. احیای روان جمعی در مدارس نیازمند همکاری نهادها، بازنگری ساختارها و بازگشت به اصل انسانمحوری در آموزش است.
پیش از آنکه افسردگی، اضطراب، بیانگیزگی و گسست عاطفی به هنجارهای ناپیدای نسل آینده تبدیل شوند، باید اقدام کرد؛ نه فردا، نه در برنامههای سالهای بعد، بلکه همین امروز. روان نوجوانان این مرز و بوم منتظر اصلاحات تدریجی نیست؛ یا شکوفا میشود یا خاموش، و بدون شک انتخاب این مسیر در دستان ماست.